just for my mom
مادر...

سرم را نه ظلم خم میکند و نه ترس!
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشود مادر…

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:17
مادر...

مادر ! من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم ،
زیر پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من …

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:14
مادر...

مهم نیست در چه سنی باشم ،
هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم :
مامان بیا نگاه کن !

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:12
مادر...

از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:9
مادر...

مادر؛

 

 

روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛

 

 

چند زمستان برف نشسته است؛

 

 

تا من به بهار رسیده ام ...!

 

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:7
مادر...

به جرم اینکه بهشت زیر پایشان بود دنیا را برای خود جهنم کردند !
به سلامتی مادرها....

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:6
مادر...

خــــــــــــدايا!!

 

 

قسم به بزرگيت،

 

 

 

هيچكس، هيچوقت، مريضي مـــــــــــــادرشو نبينه .

 

|+|
نوشته شده توسط saman davoodi در جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, و ساعت 13:2